اگر از قدیمی های کسب و کار بپرسیم ضروری ترین بخش کارشان چیست مهم تر از سرمایه، درآمد،کارمندان خوب و یا حتی مشتریان خوب احتمالا گزینه دیگری را عنوان خواهند کرد: اعتماد. اتفاقا برای من هم دلیل اصلی بهترین پیشنهادهای کاریم نه تجربه ام بوده و نه تحصیلاتم، بلکه شبکه ای از دوستانی داشته ام که در زمان ضرورت و نیازشان به دنبال فردی مورد اعتماد و البته با حداقلی از دانش و تجربه بوده اند. در واقع اعتماد مایه اصلی سرمایه، درآمد، کارمندان خوب و مشتریان خوب است. یعنی مشتریان خوب آن هایی هستند که به ما اعتماد می کنند و کارمندان خوب آن هایی هستند که به اهداف و عملکرد کسب و کار اعتماد دارند.
هر کارآفرین در طول دوران کاری خود فرصتها و تصمیمات زیادی داردکه ذهن او را درگیر خود می کند. اما شاید بر اساس تجربه بتوان اثربخش ترین اقدام کاری او را ایجاد اعتماد عنوان کرد. من برای این اعتماد سه قدم در ذهن دارم که تمایل دارم آن را با شما در میان بگذارم:
قدم اول اعتماد: زمینه مشترک
در اغلب مواقع، قبل از شروع یک کار یافتن یک وجه اشتراک با شرکایمان نخستین قدم است که ممکن است حتی به صورت ناخودآگاه هم صورت پذیرد. بعید می دانم صرفا رزومه عالی یک فرد بتواند به راحتی ما را به همکاری در یک فعالیت مشترک بکشاند. اما به جای یک فرد غریبه، یک دوست دوران دبیرستان یا دانشگاه، یکی از اعضای فامیل یا فردی که در جلسه خاصی مثل هیات یا جلسه قرآن را اگر پیدا کنیم که شرایط مورد نظر ما را تا حدودی داشته باشد راحت تر پیشنهاد خود را با او طرح می کنیم. من این کار را برای خودم «دلیل قبل از تعامل» نامیده ام. بر اساس تجربه ام، پس از یافتن زمینه مشترک، رفتار با رویکرد مثبت همراه با احترام و البته تا حدودی توجه در تعامل با سایرین به جلب توجه و اعتماد آنها کمک بسیاری می کند.
قدم دوم اعتماد: تیم مشابه
با رشد فضای کاری طبیعتا کارها از فعالیت فردی خارج شده و نیاز به ایجاد تیم خواهد بود. در شروع کار ممکن است فردی به دلایل کاملا شخصی با استفاده از زمینه مشترک بتواند کارهایش را پیش ببرد. مثلا این که از خانواده معتبری بوده یا در مقطع خاصی کار ویژه ای انجام داده او را فرد خاصی ساخته، اما آیا اعتماد سایرین به این فرد همانند دیگر افراد تیم خواهد بود؟ به احتمال زیاد پاسخ منفی است. بنابراین مهم ترین کاری که باید بتوانیم انجام دهیم این است که اصولمان را درست تعریف کنیم، افراد مناسبی را با توجه به آن اصول درگیرکار کنیم و با یکدیگر آن اصول را تمرین کنیم. با این کار عملا اعتماد به فرد را توانسته ایم جایگزین اعتماد به تیم یا سازمان کنیم.
قدم سوم اعتماد: قلمروسازی
بعد از این که کسب و کار ایجاد شد و تیم مناسب تشکیل شد و اعتماد بیرونی به مجموعه شکل گرفت نوبت این است که به هر کدام از افراد تیم به چشم یک سفیر نگاه کنیم. یعنی به منظور ایجاد رشد در کسب و کارمان برای هر فردی قلمرویی را به رسمیت بشناسیم که به او اعتماد خواهیم داشت که در آن حوزه کار کند. بدیهی است که ایجاد ارتباط بر مبنای اعتماد مخالف تعریف شاخص های کلیدی موفقیت نیست، بلکه از نظر من روح حاکم بر روابط را تعریف می کند.